اورسون ولز؛ زندگی و کارنامه فیلم سازی افسانه ای

به گزارش آشنایی با استانبول، وقتی از تأثیرگذارترین فیلم سازان قرن بیستم صحبت می کنیم، اورسون ولز نامی است که بین چند نام اول بر سر زبان جاری می گردد. میراث ولز به نام خالق شاهکارهای سینمایی مانند همشهری کین (Citizen Kane) و نشانی از شر (Touch of Evil) در میان دیگر آثار جاودانه تاریخ سینما ماندگار شده است.

اورسون ولز؛ زندگی و کارنامه فیلم سازی افسانه ای

او که اغلب والاترین نویسنده نامیده می گردد، نشان داد که می توان کارهای عظیمی را خارج از سیستم استودیوی محدود کننده هالیوود انجام داد. در صدوششمین سالگرد تولد او، ما زندگی و حرفه اورسن ولز را به نام جشن دستاوردهای بی مثالش در دنیای سینما مرور می کنیم.

ولز در سال 1915 در کنوشا ویسکانسین در خانواده ای مرفه به دنیا آمد و تحت آموزشی نهاده شد که از نظر فرهنگی غنی بود. مادرش یک پیانیست بود که به فرزندش آموزش موسیقی عالی داد و پدرش، مخترع ثروتمند، پسر جوان را با افراد مشهور متعددی آشنا کرد. با این حال ولز دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت زیرا والدینش هنگامی که او حدودا چهار سال داشت از هم جدا شدند.

مادر ولز فقط چند روز پس از نهمین سالروز تولدش بر اثر هپاتیت درگذشت و او مجبور شد با پدرش که معتاد به الکل شده بود زندگی کند. بعدا، پدرش، وقتی که ولز تنها 15 سال داشت تسلیم نارسایی قلبی و کلیوی شد و درگذشت. ولز در طول زندگی خود احساس گناه می کرد که باعث مرگ پدرش شده است، عاملی که به شدت در نگرش او نقش داشت.

طبق وصیت پدرش، ولز در انتخاب سرپرست خود استقلال کامل داشت و به این ترتین پس از امتناع مربی اش راجر هیل از قبول این مسؤولیت، موریس برنشتاین را برگزید. او اشتیاق خود را برای هنرهای نمایشی در مدرسه کشف نموده بود و در آنجا تمرینات نمایشی زیادی انجام می داد. پس از فارغ التحصیلی، بورسیه تحصیلی از دانشگاه هاروارد به او اعطا شد، اما از فرصت تحصیل در دانشگاه ها خودداری کرد و به جای آن به سفر رفت.

حتی وقتی ولز برای مدت کوتاهی در کلاس های مؤسسه هنر شیکاگو شرکت می کرد، بوریس آنیسفلد، نقاش روسی-آمریکایی، سعی کرد انگیزه ای برای او به منظور تحصیل در رشته هنر ایجاد کند. با این حال، سرنوشت او را به جای دیگری برد. وقتی از ولز در مصاحبه ای درباره آن موقع سؤال شد، با تامل گفت: ناامید از اینکه تحصیلاتی نداشتم به تیاتر رفتم.

ولز با میراث کوچکی که به دست آورده بود، راهی تیاتر گیت دوبلین شد و در آنجا به دروغ گفت که یکی از ستاره های برادوی است. اگرچه مدیرش بعدا ادعا کرد که متوجه دروغ های مرد جوان شده، اما بلندپروازی های او متأثرش نموده بود. این گونه بود که ولز اولین حضور خود را به نام بازیگر در زوس یهودی (Jew Suss) شروع کرد و از آنجا به نقش های دیگر و حضور در قسمت های جزئی ادامه داد اما پس از جستجوی ناموفق برای مجوز کار مجبور به بازگشت به ایالات متحده شد.

پس از بازگشت به خانه، ولز با گاتری مک کلینتیک قرارداد بست و بازیگری را در آثار شکسپیر شروع کرد، به اجرای برنامه های رادیویی پرداخت و حتی در یک پروژه نویسندگی به نام شکسپیر برای همه (Everybodys Shakespeare) همکاری کرد. در همان زمان بود که او اولین فیلم کوتاه هشت دقیقه ای خود به نام قلب های عصر (The Hearts of Age) را فیلم برداری کرد.

سبک اجراهای ولز نظر جان هاوسمن را جلب کرد تا جایی که او را به بخشی از پروژه تیاتر فدرال دعوت کرد. ولز در حین کار در محیطی که می توانست جزئیات و رویکرد فراوریات خود را کنترل کند، آزادی نسبی را تجربه کرد. او به یاد می آورد: من آن قدر پرمشغله بودم که چگونه خوابیدن را فراموش کردم. در زمان حضورش در آنجا، ولز آثاری به یاد ماندنی مانند تفسیر خودش از مکبث با بازیگران کاملا آفریقایی-آمریکایی ساخت که به نام وودو مکبث (Voodoo Macbeth) معروف شد.

با توجه به شکوفایی روابط کاری آن ها، ولز و هاوسمن در سال 1937 شرکت خود را با نام تیاتر مرکوری تأسیس کردند که به فراوری آثار تحسین برانگیزی مانند روایت نمادگرایانه ژولیوس سزار با زمینه های فاشیسم ختم شد. آن ها حتی یک برنامه رادیویی هفتگی به نام تیاتر مرکوری روی خط داشتند که یکبار هنگام خواندن اقتباسی رادیویی از رمان جنگ دنیا ها (The War of the Worlds) از اچ جی ولز باعث وحشت عمومی شد. مخاطبین تصور می کردند که زمین در واقع به وسیله مریخ مورد حمله نهاده شده است و حتی آدولف هیتلر به طور علنی از آن انتقاد کرد. حتما او را بیش از حد معمول دچار ترس نموده بودند!

معروفیت پس از آن باعث شد ولز در هالیوود شناخته گردد اما او پیشنهادات اولیه را رد می کرد. هنگامی که RKO (آر کی او یک شرکت معتبر در زمینه فراوریات و توزیع فیلم) به او پیشنهاد کنترل کامل خلاقانه بر پروژه خود و حق تدوین نهایی را ارائه داد، این پیشنهاد برای نپذیرفتن زیادی خوب بود و در نتیجه ولز تسلیم شد. همشهری کین اولین اثر ولز بود که بدون قدمت فیلمسازی و فعالیت در خارج از سیستم استودیویی سفت و سخت شروع شد و هنوز هم به نام یکی از برترین فیلم هایی است که تا کنون ساخته شده است.

این فیلم در ابتدا تماشاگران را گیج کرد، فقط به این علت که آن ها با استفاده از دوربین خودآگاه و ساختارهای پیچیده روایی آشنا نبودند، اما جامع بودن و قدرت داستان، جاودانگی سینما را تضمین می کرد. ولز می گوید: باید اعتراف کنم که آگاهانه، عمدی و به نام نوعی سند اجتماعی بود. من نمی دانستم که کارهایی وجود دارد که شما نمی توانید انجام دهید، بنابراین هر چیزی را که در رویاهایم به آن فکر می کردم، سعی کردم به تصویر بکشم.

وقتی اولین کار شما به عظیم ترین کارتان تبدیل می گردد، شرایط برای انجام کارهای بعدی سخت تر می گردد و این دقیقا همان معضلی بود که ولز باید با آن دست و پنجه نرم می کرد. پروژه دوم او، آمبرسون های باشکوه (The Magnificent Ambersons)، پیچیدگی کمتری نسبت به اولین فیلمش داشت، اما ولز به وسیله مدیران استودیو که خودشان فیلم را تدوین نموده بودند فریب خورد. او بعدا از RKO اخراج شد که این مسأله او را بسیار ناراحت کرد.

ولز اعتراف کرد: من هرگز بعد از آن اتفاق بهبود نیافتم. ولز پس از ازدواج با ریتا هیورث در سال 1943، فیلم سینمایی خود را با تریلر نوآر به نام بیگانه (The Stranger) ساخت، با بانوی شانگهای (The Lady from Shanghai) (1947) و اقتباس سینمایی مکبث (Macbeth) در سال 1948 ادامه داد که ژان کوکتو بخاطر قدرت خشم و بی رحمی آن را ستود. با این حال، وی تقریبا یک دهه تبعید از هالیوود را پس از طلاق از هایورث شروع کرد. ولز آن موقع را در اروپا گذراند و در چند پروژه از جمله جادوی سیاه (Black Magic) از گرگوری راتوف بازی کرد.

او از پول بازیگری خود برای ساخت فیلم اقتباسی از نمایشنامه اتللو استفاده کرد که بعدها برنده نخل طلای معتبر کن شد. او به بازیگران گفته بود: گور بابای متد و روش ها! این روش ولز است! بازی کنید لعنتی ها! و حتی به مدت چهار روز ناپدید شد تا زمان مهمانی در ونیز. در حالی که در این وقفه بود، یکی از برترین نقش های خود را در فیلم مرد سوم (The Third Man) به کارگردانی کارول روید (1949) بازی کرد.

اگرچه پروژه کارگردانی بعدی او فیلم 1955 آقای آرکادین (Mr. Arkadin) بود که در آن به نام یک میلیاردر گوشه گیر بازی کرد، ولز سال بعدش با حضور در فیلم ها و نمایش های تلویزیونی رسما به هالیوود بازگشت. در سال 1958، او با ساخت یکی از برترین فیلم هایش یعنی نشانی از شر، استعداد غیرقابل انکاری را اثبات کرد اما از دخالت استودیو راضی نبود.

قسمت آخر کار او شامل آثاری مانند محاکمه (The Trial) که او همواره به نام فیلم دلخواه اش از آن یاد می کرد، و فیلم 1968 داستان جاویدان (The Immortal Story) بود. این اولین پروژه رنگی او بود و از این بابت چندان شاد نبود و می گفت: رنگ باعث تقویت صحنه، منظره ها و لباس ها می گردد، اما به طرز اسرارآمیزی از هنر بازیگران می کاهد. امروزه نمی توان از یک بازیگر برجسته در یک فیلم رنگی نام برد.

متأسفانه، او خیلی زود درگیر مسائل سلامتی شد و سال های پایانی عمر خود را فقط در تلویزیون کار کرد و در تبلیغات ظاهر شد. او در سال 1975 از مؤسسه فیلم آمریکا جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کرد و حتی برنده جایزه انجمن کارگردانان آمریکا شد و در سن 70 سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت اما میراث او همچنان زنده اند.

اگر ولز منابع لازم را برای پیگیری پروژه های ناتمام خود مانند فیلم های اقتباسی که برنامه ریزی نموده بود داشت، از جمله برجسته ترین آثار دن کیشوت (Don Quixote) و دل تاریکی (Heart of Darkness) ژوزف کنراد در میان دیگران، چه می شد؟

با این حال، آنچه در طول عمر خود به دست آورد قابل مقایسه نبود. او با رویکرد تازه و انقلابی خود در سینما، نسل های جدیدی از فیلمسازان مانند ژان لوک گدار را تحت تأثیر قرار داد که از روح نویسنده الهام گرفته و موج نو فرانسوی را شروع کرد. حتی پس از گذشت این همه سال، ولز همچنان بخش مهمی از تاریخ سینما است.

منبع: faroutmagazine

منبع: دیجیکالا مگ

به "اورسون ولز؛ زندگی و کارنامه فیلم سازی افسانه ای" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "اورسون ولز؛ زندگی و کارنامه فیلم سازی افسانه ای"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید